متین گلیمتین گلی، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

ninigoliii

چهار ماهگی

سلام به رویه ماهت نفس مامان،تو پست قبلی گفته بودم غلت زدی....اتفاقی نبود و روزی دو سه باری اینکارو انجام میدی ولی دستت زیرت گیر میکنه و باید بیام کمکت....اولش از اینکه تونستی برگردی برا خودت خوشحالی میکنی ولی بعدش زود خسته میشیو صدات در میاد که بیاین منو برگردونین!!!الهی من قربونت برم که وقتیم به پشت خوابیدی باز دلت میخواد بلند شی بشینی و اگه یه موقع نیایم سراغت کلی به خودت فشار میاری که از رو بالش بلند شی!خلاصه که اصلا تو یه حالت موندنو دوس نداری.....دیگه اینکه سیزدهم اردیبهشت خودمون دو تایی رفتیم برا  واکسن چهار ماهگیت(بابایی سر کار بود،البته گفت مرخصی میگیره که بیاد مارو ببره ولی دیگه بهش زنگ نزدم که بیاد...)اولش قد و وزنتو گرفتن که ...
19 ارديبهشت 1394

همیشه سلامت باش لطفا.....

الهی مامان قربونت بره که گریه هاتو نبینه پسر نازم،چند روزیه خیلی بی قراری و وقتی گریه میکنی،گریه که نه ینی زجه/ضجه/ میزنیا!!! دستاتو میکنی تو دهنتو با حرص گازشون میگیری،الهی فدات شم فک کنم میخوای دندون در بیاری ولی آخه الان که خیلی زوده برات دلبر مامان....امروز دندونگیرتو برات در آوردم گذاشتم یخچال خنک که شد رو لثه هات گذاشتم،تو هم هی گاز گازیش میکردی،خدارو شکر یکم آرومت کرد،قبله خوابم حسابی گریه کردی،جوری که اشکایه نازت اومدن رو لپاتو اشک منم با دیدنشون دراومد،الهی برات بمیره مامانی که درد و رنجتو نبینه عشقه مامان.....پنج شنبه هم احتمالا میریم برا واکسن چهارماهگیت ، فقط خدا کنه ایندفه مث دفه قبل خیلی اذیت نشی .......مامانی عاشقته عزیزم ...
8 ارديبهشت 1394

این روزا....

سلام شکوفه گیلاس،سلام عطر گل یاس...الهی  مامان فدات که داری روز به روز بزرگ و آقا میشی،امروز اولین غلت زندگیتو زدی،البته مامانیم یکم بهت کمک کردا ولی خیلی وقته که ازاین پهلو به اون پهلو میشی......،خیلی وقته میخوام بیام برات بنویسم  ولی حسابی وقته مامانو پر کردیو دوس داری همش بغل باشی،یا کنارت باشم،طوری که تقریبا آشپزی تعطیل میشد،بنده خدا بابایی!!!دیگه چن روز پیش رفتیم برات آغوشی خریدیم،خداروشکر توش وامیستی،وقتی میخوام بذارمت توش کلی خوشحال میشی و ذوق میکنی،دو هفته ای میشه که وقتی درازی تلاش میکنی پاشی بشینی،قربونت برم اینقد به خودت فشار نیار کمرت درد میگیره ها.....دیگه اینکه یه دست خور حسابی شدیو کمتر پستونکتو میگیری،اینقده خوردنی ...
5 ارديبهشت 1394

مادر...

  خدا جونم شکرت...شکر که منو لایق این واژه دونستی.... .درست یه همچین روزی بود که خواب دیدم دارم مامان میشم و چقد دلم روشن بود که حتما اومدی تو دلم متین جونم،  درست چن روز بعدش متوجه اومدنت شدیم پسر نازم...خدا جون میدونست من چقد منتظرم، برا همین زودتر خبر اومدنتو به من داد و تورو به خوابم آورد گل پسرم.....ممنونم که هستی....مامانی عاشققته....روزمم مبارک         ...
21 فروردين 1394

آتلیه مامان زهرا

متین، مامانی....اینجا یازده روزه بودی اینجام دو ماهو دو روز اینجام 21 روزت بود، چقد مشقت کشیدم تا تونستم ازت عکس بگیرم باباییت چن شب پیش رفته بود خرید،وختی اومد دیدم یه شکلات برات خریده ،اومده بهت میده میگه برا تو خریدم ولی مامانت بخوره.... باید یه فکری بکنم،از الان داره شکلاتیت میکنه     مرسی بابایه مهربونم....آخ جون...شتلات باید تا مامانم نیومده بخولمش  اِ مامان جون اومدی... ببیین پسرم گریه نکن دیگه! اگه بذاری مامانی کارشو بکنه بهت شکلات میده ها! همون پستونک خوشمزه تره مامانی وای خدا چیکار کنم؟؟؟یکی به دادم برسه!بابایی آخه چرا دست مامان بهونه میدی !دیگه هی...
15 اسفند 1393

دو ماهگیت مبارک +یک ماهگی با تاخیر

دو ماهگیت مبارک عزیز مامان،دیگه برا خودت مردی شدی پسرم،چقدم که خوردنی شدی....شاید یکی از همین روزا خوردمت مامانی آخه ببین چقد شیرینی . . . این کیکو برا اولین ماهگردت پختم پسر گلی منو کیکم خدا جون مچکرم که منو به مامان بابام دادی،کمکم کن بچه خوبی باشم براشون... اینم دست کوچولوم . . . ینی از این کیک خوشمزه به منم میدن بخولم؟؟؟ ای داد بیداد همنجوری الکی الکی دو ماهمونم تموم شدا....اصن نفهمیدم چه جوری گذشت....مگه این دلدردا گذاشتن! . . . من فک میکردم دو ماهه شدن خیلی خوبه ولی تازه تبمم خیلی بالا رفت وای مامانی هنوزم پام درد میکنه . . . مامانمم به بابام می...
15 اسفند 1393

اخبار دو ماهگی

چقد زود داری بزرگ میشی مامانی؟باورم نمیشه به همین زودی داره دو ماهت تموم میشه!البته روز به روز شیرین تر و دوست داشتنی تر میشی فرشته کوچولویه مامان.دیگه وقتی باهات حرف میزنیم میخندی و از خودت صدا در میاری،یا وقتایی که از خواب بلند میشی اگه کنارت نباشم از خودت صدا در میاری که منو متوجه خودت کنی دیگه اینکه حسابی بغلی شدی و دوست داری همش بغل باشی،که به شکل خوابیده هم دیگه قبول نداری و باید رو شونمون بگیریمت که بتونی دور و برتو خوب ببینی! و عاشق آویز تختتی....هر وقت  تو تختتی کلی براش ذوق میکنی و دستاتتو براش بلند میکنی که بگیریش... خلاصه کلی برا خودت آقا شدی مامانی و از همه مهمتر..... خداروشکر دلدردات خیلی کمتر شده و همین باعث شده که خ...
8 اسفند 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ninigoliii می باشد