هشت ماهگی وروجک
سلام به رویه ماهه دردونه مامان....که هرروز داره بلاتر از روز قبل میشه و شیرین عسل تردقیقا از روزی که وارد هشت ماهگیت شدی تونستی از نرده هایه تختت بگیری و رو پاهایه نازو کوچولوت وایستی......چقدم که این کارو دوست داری و هربار که تو تختت میذارمت اولین کاری که میکنی همین بلند شدنه،البته بماند که حین این تمرین کردنا بارها افتادیو سرت خورده به نرده هاش و دردت اومده....امادیگه حسابی تو این کار ماهر شدیو از هر چیزی میگیری تا بلند شی...و از شش شهریور چهار دستو پا رفتن هم یاد گرفتی که این کار خیلی خوشحالت کرد چون دیگه میتونستی هر جاییو که میخوای سرک بکشی ..... و از وقتی هفت ماهو پانزده روزت شد یه بار که از خواب پا شدی خودت تونستی از حالت درازکش یه غلطی بزنیو پاشی بشینی که مامان خیلی تعجب کرد،اخه چطور یهویی یه کاریو میتونی انجام بدی!.....یه کار دیگه ای که تو این ماه انجام میدی اینه که وقتی به چیزی اشاره میکنیم سرتو طرفش برمیگردونی....عاشق اینی که شبا بریم تو حیاط ...ستاره هارو نیگا کنی
اینم کیک خوشمزه هشتمین ماهگردت
اینجام که داری تلاش میکنی هرطور شده اثر انگشتتو رو کیک بذاری که موفقم شدی
آخه اینجوری که نمیشه شیر خورد پسر نازم....
اینجا شب از نیمه گذشته ولی
اولین کبابی که خوردی...البته فقط مزه کردی
موهات تو چشت میرفت دیگه برات گیره زدم
مامان ولم کن...چقد عکس میگیری خسته میشم خووووو
چقد خوابم میادیکی بیاد منو بخوابونه......حالا یه بار میخوام زود بخوابما!
موهامو شونه کنم داره خونمون مهمون میاد
گریه نکن....آروم باش...الان بهت شیر میدم
قصد خرابکاری داشتم که مامانم جلومو گرفت
برم اونورتر بشینم،اینجا خیلی خطرناکه
ماجراهایه منو بخاری
مامان ما آماده ایم...یه عکس یادگاری ازمون بگیر
تعارف نکن...بفرما پستونک(خیلی وقتام پستونکتو میدی مامان بخوره)
مامان بیا ببین خوب تمیز شده؟
اینجام که نمیدونم تو به بخاری پناه آوردی یا بخاری به تو؟
دیگه وقتی یه لباس جدید تنت میکنم متوجه میشی.....چون برات تازگی داره هی نیگاشون میکنی
با رورویک که نمیشه رفت تو اتاق...باید یه راه دیگه پیدا کنم
چرا ادایه منو در میاری خب؟؟؟؟؟بیا اینور باهم بازی کنیم
دارم خودخوری میکنم
دوست دارم ساعت ها بشینمو نیگات کنم عشق کوچولویه من
بابایی برده بودت پارک...ببین پشه هایه بی ادب چیکارت کردن؟الهی بمیرم برات