22 هفته از اومدنت گذشت
سلام پسر گلی،خوبی شیطون بلایه مامان؟مامانی فدات بشه که دیگه بزرگ شدیو با اون لگدایه لطیفت منو هرروز بیشتر از قبل عاشق خودت میکنی پسر گلم،تکونات جوریه که وقتی ضربه میزنی اون قسمت شیمک مامانی،قشنگ میاد بالا،هردفه هم تا باباییت میاد ببینه دیگه تکون نمی خوری،منتظر میمونی بره تا بعد لگد بعدیو نثار مامانی بکنی،خو چرا خیجالت میکشی پسرم؟؟؟؟؟بابایی که اینهمه دوست داره،همش باهات حرف میزنه،چرا غریبی میکنی نفس مامان؟ولی خو از اونورم همش میری تو خواب بابات،تو سایزایه مختلف!یه دفه سه چار سالته و داری براش شیرین زبونی میکنی،همین یکی دو شب پیشم که تازه دنیا اومده بودیو من داده بودمت بغلش،تو هم بهش لبخند میزدیو براش دلبری میکردی....ولی از وختی اومدی تو دلم اصن تو خواب من نیومدی!بگم.....ولی بازم اشکال نداره،من منتظر میمونم تا خودت بیایو ببینمت!راستی جدیدنا برات چن تا کتاب قصه و شعرخریدیم،وختی برات میخونمشون آروم میگیری،فک کنم داری گوش میدی پسر نازم،دیگه اینکه چن تا وسیله دیگه هم برات خریدیم که عکسشونو برات میذارم،راستی تخت و کمدتم انتخاب کردیم،دقیقا همون چیزی شد که دنبالش بودم،البته هنو سفارش ندادیم،آخه خونمون یه خوابس،قراره شما هم اتاقی جدیدمون بشی مامانی،قدمت رو چشامون عزیز مامان،دوست داریم هیزار تا.......راستی پسر گلی فردا تولدت باباجونته،ازطرف هردومون براش کادو خریدم،ایشالله امشبم براش یه کیک خوشمزه میپزم و یه تولد سه نفری براش میگیریم
اینام عکس خریدایه جدید پسر گلی،اول از همه یه سرهمی گرم زمستونی
و این پتوی واقعا لطیف
وای پستونکاشوووو....تازه دوست داشتم بقیه رنگاشم بردارم ولی دیگه مقاومت کردم
و این مداد رنگیایه خوشگل که پسرم باهاشون نقاشی بکشه....